کتاب در ستایش اتلاف وقت را در یکی از گردشهای کتابم خریدم بدون اینکه قصد خرید کتاب داشته باشم. اتفاقا اینجور خریدهای کتاب بیشتر بهم میچسبد. این کتاب کمحجم و کوچک را همین امروز تمام کردم و تصمیم گرفتم یک مرور شخصی و خودمانی دربارهاش بنویسم و منتشر کنم.
از آنجایی که من از سال ۹۶ به این طرف در کتابهای جولیا کامرون غرق بودهام، هر کتابی که نوشتههایش به نحوی با خلاقیت و نیمکره راست مغز مرتبط باشد، ناخودآگاه من را به سویی میبرد که آنها را به مطالب جولیا وصل کنم و ربطش را بفهمم. اما چرا این را گفتم؟ چون مطالب این کتاب صحهای گذاشت بر تمرینهای جذاب راه هنرمند که هر فصل با چند هنرجو آنها را کار میکنیم. در واقع کتاب راه هنرمند یک کتاب تجربی و معنوی است و مرجع خاصی برای حرفهایش بجز تجربههای جولیا کامرون و هنرجویان زیادی که با آنها کار کردهاند ندارد. اما کتاب در ستایش اتلاف وقت با ارائهٔ مراجع و تحلیلهای علمی دارد از خلاقیتی میگوید که جولیا کامرون از نظر تجربی به آن رسیده است.
آیا تجربهٔ شخصی ارزشمندتر است یا علم اثبات شده؟
کتاب در ستایش اتلاف وقت به حالت جستارگونهای نوشته شده. یعنی نویسنده تجربهها و مواجهههای خودش را در مورد اتلاف وقت میگوید و بعد در جاهایی برای اثبات حرفهایش در مورد تحقیقات دانشمندان صحبت میکند. این سبک نوشتن را دوست دارم، چون باعث میشود ارتباط عمیقتری با نویسنده برقرار کنم. در حالیکه لایتمن دارد دربارهٔ یک موضوع مشخص صحبت میکند، حالتی شبیه رمان دارد. انگار که دارد برایت قصهای را تعریف میکند. خودتان خوب میدانید که وقتی چیزی را به شکل داستان برایتان تعریف کنند، چقدر به گوش دادن به آن راغبتر هستید.
حین خواندن کتاب وقتی به بخشهایی از کتاب میرسیدم که در مورد یک شخص و تحقیقاتش صحبت میکرد، حوصلهام سر میرفت و مایل بودم که زودتر از این قسمتها گذر کنم. از خودم پرسیدم چرا به این قسمتها که میرسم اینقدر کمحوصله میشوم و صبرم تمام میشود. بعد این فکر به ذهنم خطور کرد که شاید یک خلق ایرانی باشد که از تحلیل و تحقیق فراری هستیم و حوصلهمان نمیکشد برای این کارها وقت بگذاریم. بیشتر مایلیم از لقمههای آماده استفاده کنیم. با این آگاهی که در مورد خودم به دست آوردم، سعی کردم با دقت بیشتری آن قسمتها را بخوانم و متوجه شدم در انتهای کتاب به این نازکی فقط چند صفحه به آوردن منابع اختصاص دارد. در حقیقت دریافتم که این کتاب حاصل تحقیقات نویسندهاش دربارهٔ زمانهایی برای وقت تلف کردن و آزاد گذاشتن ذهن است.
اینترنت دفترچهٔ راهنما نداشت
دوست دارم بخش جذابی از کتاب را اینجا بیاورم تا شما هم از خواندنش بهرهمند شوید. مثلا یک جایی در مورد این حرف میزند که هر چیز جدیدی که میآید، نیاز به یک دفترچه راهنما دارد و اینترنت وقتی ظهور کرد، دفترچه راهنما نداشت. در واقع میخواهد بگوید ما آدمها نمیدانستیم چطور از آن استفاده کنیم یا چقدر وقت بگذاریم یا چکار کنیم که تمرکزمان بهم نریزد. این ابزار جدید برای ما خیلی جذابیت داشت و طبیعی هم بود. چون تا قبل از آن هیچکس فکرش را هم نمیکرد که میشود اینقدر راحت از یک سر دنیا به کتابهایی که در یک سر دیگر دنیا در کتابخانهای هست، دسترسی پیدا کنی. هیچکس فکر نمیکرد میتوانی عزیزت را با تصویر و صدا در یک گوشهٔ دیگر دنیا ببینی و با او در یک زمان واحد حرف بزنی.
لایتمن نوشته است:
همهی اینها خیلی سریع اتفاق افتاد. پنجاه سال قبل اینترنت وجود نداشت و ۲۵ سال قبل هم گوگل نبود وقتی همهی این پیشرفتها داشت رخ میداد ما متوجه نبودیم. اصلا با این همه حواسپرتی چطور میتوانستیم متوجه باشیم؟ ما اجازه دادیم موج فناوری ما را با خود ببرد بدون این که درنگ کنیم و ببینیم این موج ما را به کجا خواهد برد. کمکم دنیای ما دگرگون شد. کمکم سکوتها را از دست دادیم. زمان لازم برای تاملات تنهایی، فضای باز ذهنمان و خلوتهایی را که زمانی داشتیم از دست دادیم. ما معرفت به این را که چه کسی هستیم و چه چیزهایی برایمان مهم است از دست دادهایم. همهی این اتفاقات چنان تدریجی و گریزناپذیر رخ داد که متوجه آن نشدیم. انگار کر بودیم. حتی حالا هم خیلی از ما متوجه نیستیم که دیگر نمیتوانیم بشنویم. ما دنیا را همان طور که هست میپذیریم.
خب چقدر قشنگ گفته. ما دنیا را همانطور که هست میپذیریم. این یعنی چه؟ یعنی اگر میبینیم همه با گوشیهایشان ساعتها مشغول میشوند، میگوییم که ما هم باید یکی مثل بقیه باشیم و همین دنیا دنیای اینترنت و ارتباطات است و نمیتوانیم برای اعتیادمان به گوشی کاری انجام دهیم. یعنی ما فکر میکنیم واقعا باید زندگیمان همین شکلی پیش برود و هیچ کاری هم نمیتوانیم برایش انجام بدهیم. یعنی ما فکر میکنیم دیگر در دنیای دیجیتال چه احتیاجی به سکوت هست؟ چه نیازی هست اصلا که ما خلوت داشته باشیم؟ دنیا فرق کرده است.
دنیا فرق کرده است؛ اما ما که هنوز انسان هستیم! ما که فرق نکرده ایم. ما هنوز نیاز داریم صدای قلبمان را بشنویم. ما هنوز به تجربههای ناب انسانی، به صدای پرندهها به طبیعت به درختان برای نفسکشیدن نیازمندیم. هزار سال هم بگذرد و هزار فناوری جدید هم که بیاید ما اخرش انسانیم. همانطور که انسان هزاران سال پیش به غذا و هوا نیاز داشت، به عشقورزیدن نیاز داشت، ما هم نیاز داریم. نگویید که تکنولوژی که پیشرفت کند نیازهای آدم عوض میشود و به سمت دیگری میرود و طوری میشود که دیگر به تغذیه از زمین نیاز نداشته باشد و … این سناریوها محکوم به شکست است. چرا که زمین زیبا این مادر مهربان ما با عمر میلیارد سالهاش به ما نشان داده که اوست که میماند. نسلهای متنوع میآیند و میروند و اگر بخواهند شاخ بشوند و زمین را به رسمیت نشناسند، این زمین است که پیروز است و میماند. از این قضیه اتفاقا خیلی خوشحالم.
اواخر کتاب حرفها کمی تکراری شد. اما هنوز هم جذابیتش آنقدر کمرنگ نشده بود که آن را کنار بگذارم. هنوز دوست داشتم تا تهش را بخوانم.
تصویرگری کتاب در ستایش اتلاف وقت
از تصویرگری کتاب بینهایت لذت بردم. باید اعتراف کنم که تصویرگری یکی از علاقههای پنهان من است که هیچگاه به آن نپرداختهام. البته به گونهای نیست که به گفتهٔ راه هنرمند احساس حسادت را در من زنده کند. چون به هر حال من در حال دنبال کردن علایقم در زندگی به طور کلی هستم و به کارهای حوصله سربری مثل کارمندی تن ندادهام. این است که میزان رضایتمندیام از خودم به نسبت خوب است و آن حس ناهنجار حسادت مدتهای مدیدی است که از وجودم رخت بسته و دیگر در من زنده نمیشود. اما تصاویر کتاب با اینکه با طیفی از خاکستری از سفید به سیاه طراحی شده بسیار دلنشین بود طوری که مایل بودم مدت طولانی به آنها نگاه کنم و جزئیاتش را به خاطر بسپارم.
کتاب در ستایش اتلاف وقت از آن کتابهایی است که هر از گاهی دوباره باید بهش برگردید و آنجاهایی را که هایلایت کرده بودید دوباره نگاه کنید تا در روزمرگی همیشگی غرق نشوید. این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده و کاغذهایش هم فکر میکنم بالک باشد. من از کتابهای با کاغذ بالک سبک خیلی خوشم میآید. خواندنش لذتبخش است. خواندن این کتاب را به شما هم توصیه میکنم. شاید زندگیتان را از این رو به آن رو نکند، اما حتما تلنگرهای خوبی بهتان خواهد زد که ممکن است تاثیراتش عمیق و ماندنی باشد. امیدوارم لذت خواندن این کتاب را به خودتان هدیه دهید و به من هم دعایی کنید.
2 پاسخ
چه خوب که این کتاب رومعرفی کردین. من هم با اینکه علاقهی زیادی به خوندن کتابهای معنوی دارم، اما یه مدتیه که ذهن منطقی و قضاوتگرم در مقابل این آموزهها مقاومت میکنه و نیاز داره براش دلیل و منطق بیارم. پس با این توصیف خوندن این کتاب برای من واجبه.
زنده باشی صبا جان عزیز. خوشحالم که ترغیبت کردم این کتاب رو بخونی. در هر صورت ما به هر دوی عقل و شهود نیازمندیم تا خرد ما تکامل پیدا کنه. سپاسگزارم که وقت گذاشتی و خوندی.