جستاری در باب صبر و ثمره

تخمه گرمکهای بوداده پخش زمین شد. یک مشتش را توی جیب شلوارم ریخته بودم که دم پارک بخورم. شلوارم را که عوض میکردم و لباس خانه میپوشیدم، همهاش از جیبم ریخت روی زمین. با خودم گفتم: از سر یکدانهتان نمیگذرم. کلی زحمتتونو کشیدم!با دست، همه را از روی گلیم پشمی رنگارنگ کف اتاقم جمع کردم. […]