وقتی که کتاب «ذن در هنر نویسندگی» را شروع کردم، حتی معنی دقیق ذن را نمی دانستم. کاری نداشت، با یک جستجوی ساده فهمیدم که ذن تاکید فراوان بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف نگری دارد. کاری به مکتب و منشا پدید آمدنش ندارم. این کتاب از ری برادبری است. وقتی از زبان ری برادبری که در سال ۲۰۱۰ سن نود سالگی را پشت سر گذاشته و می گوید هشتاد سال تمام نوشته است، خواندم که همواره برای دل خودش مینوشته است، بیشتر بی تاب خواندن نوشته هایش شدم. آدمی که در ۱۳ سالگی عاشق قهرمانانی مثل تارزان بوده و از یک جایی ببعد دیگر نگران مسخره شدن افکارش توسط دیگران نبوده است. حالا میگوید تمام من آن چیزی است که در ۱۳ سالگی بودم.
ری برادبری می گوید: در تمامی هنرها عشق و ذوق و لذت و شوق است که حرف اول را می زند نه انتخاب عقل و تعمق خردمندانه. علت منطقی تراشیدن برای انتخاب یعنی آغاز به کذب.
این کتاب باب آشنایی من با این شخصیت است. هنوز کودکی زنده و سرحال در وجود این پیرمرد وول می خورد و اجازه ی ابراز عقیده و نظرش را دارد. آدمی که رومانتیک به دنیا آمده، که می گوید از بیان لذت مشاهدهی غروب آفتاب زیبا نترس! حتی اگر آدمهایی تو را مسخره کنند. چون آنها خودشان هرگز غروب آفتاب را به اینصورت ندیده اند.
آدمی که جرات و جسارت رومانتیک بودن و حساس بودنم را دوباره در من زنده کرد. جرات خودم بودن و نترسیدن از تمسخر دیگران را. بهطور حتم از او بیشتر خواهم خواند و بیشتر خواهم نوشت.
او در جای دیگری حرف خیلی زیبایی میزند. میگوید ایدههای تو مثل فرشتههای کوچکی هستند که در لحظه پدیدار میشوند و خیلی سریع ناپدید. باید قبل از اینکه آنها ناپدید شوند، آنها را بقاپی و به دام بیندازی. چطوری؟ با نوشتن آنها همان لحظه. پس همیشه قلم و کاغذ همراهت باشد. نگو بعدا مینویسم. بعدا این فرشته کوچک سرزنده رفته است و دیگر دستت به آن نمیرسد. هرچه تلاش میکنی یادت نمیآید ایده چه بود.
بعدا کتاب فارنهایت ۴۵۱ را از او خواندم که کتابی فوقالعاده و بینظیر بود. در یک مطلب جداگانه این کتاب جذاب را مرور خواهم کرد.
2 پاسخ
سلام
ممنون با پست خوبتون
سلام. خواهش می کنم دوست عزیز. خوشحالم دوست داشتید.