خلاقیت، درسدادنی نیست. اما میتوان به انسانها آموخت که به خودشان اجازه بدهند خلاق باشند. این کاری است که جولیا کامرون در کتاب راه هنرمند بهزیبایی و با کمک ابزارهای خلاق ابداع خودش انجام میدهد. او معتقد است خلاقیت مثل خون در رگهای ما جاری است و اگر کار نمیکند، تنها بهدلیل موانعی است که بر سر جریان آن وجود دارد.
مدتهای طولانی است که مشغول مطالعه روی مباحث این کتاب و کتابهای دیگر جولیا کامرون در رابطه با خلاقیت هستم و به تجربه دریافتهام ابزارهای خلاق او برای رشد و بهبود تمام ابعاد زندگی تاثیرگذار است. این ابزارها وجه خلاق ما را فعال میکند، در روابطمان بهبود بهوجود میآورد، آگاهی بیشتری نسبت به خودمان ایجاد میکند و سرزندگی و امید را بههمراه میآورد.
درباره صفحات صبحگاهی هم در وبلاگ و هم در کانال نویسنده تماموقت مطالب متعددی نوشتهام. هرچه از آنها حرف بزنم، باز هم کم است. آنها مثل چوب جادویی معجزهگرند. مینویسیم و همزمان با این نوشتن، معجزهها از راه میرسند. اتفاقاتی میافتد که در حالت عادی نمیتوانیم تصورشان کنیم. نوشتن صفحات صبحگاهی دریچهٔ قلب ما را بهسمت رهنمودهای درونی میگشاید. آنها را میبینیم و بهرهمند میشویم. آنها مسیر درست را نشانمان میدهند.
صفحات صبحگاهی
صفحات صبحگاهی ابزاری خلاق برای برداشتن موانع خلاقیت از سر راه است. نوشتن صفحات صبحگاهی به این معناست که هر روز صبح که از خواب برمیخیزید، سه صفحه بنویسید. از چه چیز بنویسید؟ این اصلا مهم نیست. کافی است ذهنتان را و افکارتان را روی کاغذ بیاورید. تمام چیزی که اول صبح، ذهنتان را به خودش مشغول کرده است. از دغدغههایتان بنویسید. از نگرانیتان برای قبضی که هنوز نپرداختهاید، یا از چکی که باید آن روز پاس شود و هنوز پولش جور نشده بنویسید. از فرزندتان که امروز امتحان دارد و آماده نیست، یا از کسی که دلخورتان کرده بنویسید. خلاصه هر فکر و دلمشغولی که دارید، به کلمه تبدیل کنید. قرار است ابتدای صبح، تمام نگرانیها و افکارتان را به دل کاغذ بسپارید و از آنها رها شوید.
نوشتن صفحات صبحگاهی مثل غبارزدایی از ذهن است. با نوشتن آنها ذهن و دلتان را پاکسازی میکنید و باقی روز میتوانید روی کارهای مهمتان متمرکز باشید. نگرانیهای زندگی تمامی ندارد. همهٔ ما هر روز که از خواب بیدار میشویم، پر از افکار و استرسها و نگرانیهای متعددی برای جنبههای مختلف زندگیمان هستیم. بهترین کار این است که آنها را تسلیم کاغذ کنیم و آنگاه رها و آزاد از فشار این افکار، به زندگی ادامه دهیم.
اگر ما انسانها پر از استرس و ناراحتی هستیم، بهدلیل ماهیت زندگی و اتفاقاتش نیست. بلکه بهدلیل عدم تسلیم و پذیرش ما در برابر زندگی است. ما احساسات منفی و ناخوشایندمان را انکار میکنیم و نمیخواهیم وجود داشته باشند. پیش از هر چیز، باید آنها را اذعان و بیان کنیم و وجودشان را انکار نکنیم. بپذیریم که نگرانیم، که استرس داریم، که غمگینیم یا عصبانی هستیم. صفحات صبحگاهی جایی است برای بیان و آشکارکردن تمام احساسات شما. بسیاری از احساسات ناخوشایند، همینکه وجودشان پذیرفته میشود، کمرنگتر میشوند و قدرتشان را از دست میدهند. درمییابیم اوضاع آنقدرها هم که فکر میکردیم بد نیست. این احساسات طبیعی است، مادامی که ما نگران وجودشان نباشیم و بگذاریم بیایند و بروند.
قرار ملاقات با هنرمند درون
قبل از هر چیز باید به وجود کودکی هنرمند در درونمان اقرار کنیم. کودکی که همزیست ما است. تفریح و سرگرمی برایش مهمترین چیز در زندگی است. خوراکش را از سرگرمیهای مورد علاقهاش میگیرد. این کودکی است که اگر مورد توجه و مراقبت ما قرار نگیرد، چشمه خلاقیتش خشک میشود و سردی و دلمردگی مهمان زندگیمان میشود.
وجود کودکان است که زندگی را زیبا میکند. همه ما میپذیریم که رفتار و گفتار کودکان زیبا و دلنشین است، تنها به این دلیل که اصیل و غیرنمایشی است. کودک در لحظه حال بهسر میبرد و با تمام وجودش زندگی را تجربه میکند. با احساساتش نمیجنگد، هرجا غمگین بشود گریه میکند. هرجا دردش بگیرد آخ میگوید. برای یادگرفتن کار دلخواهش دست از تلاش برنمیدارد. از زمینخوردن نمیترسد و راه رفتن را آنقدر تمرین میکند تا آن را فرا بگیرد. برای کودک، مشغول و سرگرمبودن به کاری، مهمتر از نتیجهٔ آن است.
همین کودک در درون ما زنده است، حتی وقتی بزرگسال میشویم. او طبیعت اصیل و واقعی زندگی ما است. باید از او مراقبت و حمایت کنیم، اگر میخواهیم خلاقیتمان شکوفا شود و زندگی خلاقانهای را تجربه کنیم. قرار ملاقات با هنرمند درون، یعنی شما با کودک درونتان ملاقات کنید. در هفته یک یا دو ساعت را در کنارش بگذرانید. به کاری که او مایل است بپردازید. به حرفش گوش کنید و هرچه او میخواهد فراهم کنید. در این قرار ملاقات، هیچکس جز شما و کودک درونتان حضور ندارد. ممکن است علاقمند باشد او را به یک کافه ببرید. یا شاید بخواهد به طبیعت ببریدش. شاید هم دوست داشته باشد برایش لوازمالتحریر بخرید. شاید هم دلش هوای جا خاصی را کرده باشد. وظیفه شماست که به حرف دلش گوش بسپارید و کاری را که او مایل است انجام دهید. فکر کنید که قرار ملاقاتی با شخص مهمی دارید و این رابطه برایتان حیاتی است.
دوستانم در دوره راه هنرمند گاهی میگویند که کودکشان را گم کردهاند. نمیبینندش یا نمیدانند کجاست. بعضی دیگر میگویند که بهخاطر بیتوجهیهای مکرری که به اوکردهایم، از دستمان دلخور است و روی خوش به ما نشان نمیدهد. اعتماد نمیکند و حرف نمیزند.
اگر میخواهید با کودک درونتان آشتی کنید و دوباره حرفها و آمال و آرزوهایش را بشنوید، قرار ملاقات با هنرمند درون یکی از بهترین راهکارها است. حتی اگر احساس مقاومت کردید یا برایتان سخت بود یا بهنظرتان این کار مسخره میآید، برای کمک به خودتان این کار را هر هفته انجام دهید. با تکرار این قرار ملاقاتها درحال بهبود رابطهٔ خود با کودکتان هستید. این کار بهمعنای خویشتندوستی، مراقبت از خود و حرکت در مسیر بازیابی خلاقیت است.
اگر دوست دارید با ما همسفر راه هنرمند شوید و ابزارهای خلاق صفحات صبحگاهی و قرار ملاقات را بهصورت عادت در زندگیتان درآورید و در این مسیر از حضور یک مربی و همسفرانی همدل بهره ببرید، میتوانید در دورههای سهگانهٔ راه هنرمند شرکت کنید.
درود بر شما مهربانوی ارجمند!
وقت عالی بخیراستاد گرامی.
مطلب خوب، مفید و خواندنی شما را خواندم و بهرهور شدم. دستمریزاد. قلمتان نویسا.
همون طور که میدانید در زبان نوشتار(کتابت)، وقتی از محاوره یا گویش معمول استفاده میکنیم که بخواهیم عین حرف یا نقلقول کسی را بازگو کنیم. در این جمله استفاده از واژهی “ازشان” درست نمیباشد.”آنها را میبینیم و ازشان بهرهمند میشویم.” باید اینگونه باش: آنها را میبینیم و از آنها بهرهمند میشویم.یا آنها را میبینیم و بهرهمند میشویم.جایی هم دلنشین به اشتباه دلنشیت تایپ شده بود.
سلام خانم حوائی گرامی.
چقدر زیبا دربارهی قرار با هنرمند درون نوشتید.
متأسفانه من از وقتی که کتاب راه هنرمند رو تموم کردم، قرار با هنرمند درونم رو کاملاً فراموش کردم. یادمه که چه تأثیرات مثبتی روی روح و روانم میذاشت.
از این هفته سعی میکنم این قرارها رو دوباره برقرار کنم.
درود خدمت شما. بله تاثیر مثبت فراوانی داره. امیدوارم دوباره براش وقت بگذارید. بسیار کار خوبی میکنید.