صفحات صبحگاهی و توصیه‌های جولیا کامرون

صفحات صبحگاهی نوشته‌های اول صبح ما هستند از هر چیزی که در ذهنمان می‌گذرد.

صفحات صبحگاهی به‌معنای سه صفحه دست‌نویس در ابتدای صبح است که فقط برای خودمان و در خلوتگاه خود انجامش می‌دهیم. آنها ما را با واقعیت درونمان روبه‌رو می‌کنند؛ چرا که بدون خودسانسوری و کاملا صادقانه آنها را می‌نویسیم. اگر منظم و مداوم به نوشتن صفحات صبحگاهی ادامه بدهیم، می‌تواند در حکم تنظیم مهره‌های ستون فقرات معنوی ما باشد.
من در یک مطلب کامل دربارهٔ صفحات صبحگاهی نوشته‌ام که می‌توانید از اینجا بخوانیدش. اما بیایید در این مطلب به توصیه‌های خالق صفحات صبحگاهی یعنی جولیا کامرون گوش بسپاریم که بیش از سی سال است بی‌وقفه به نوشتنشان ادامه می‌دهد.

جولیا کامرون چطور صفحات صبحگاهی را می‌نویسد؟

وقتی مصاحبه‌های جولیا کامرون را می‌بینم یا به ویدیوهایش نگاه می‌کنم، می‌بینم آنقدر درباره‌ صفحات صبحگاهی شیرین و جذاب صحبت می‌کند که انگار یکی از سرگرم‌کننده‌ترین و مهیج‌ترین کارهای دنیاست. به‌طور مثال در وصف حال و روز خودش وقتی صبح‌ها از خواب بیدار می‌شود اینطور می‌گوید:

من اول صبح که بیدار می‌شوم، به آشپزخانه می‌روم و لیوان قهوه‌ی سردم را که خیلی بهش علاقه دارم، برمی‌دارم روی صندلی چرمی بزرگم در اتاق می‌نشینم. من قهوه را شب قبل آماده کرده‌ام که صبح وقتم را نگیرد. همینطور که قهوه‌ام را می‌نوشم، در دفتر بزرگم شروع به نوشتن می‌کنم. دفترم صفحات بزرگی دارد، از این جهت آن را دوست دارم که به شکل بزرگ فکر کردن به من کمک می‌کند. دفتر کوچک فضای فکری‌ام را تنگ می‌کند. من دفتر بزرگ و مخصوصی برای نوشتن صفحات صبحگاهی‌ام دارم. کاغذهای آن به‌اندازه‌ای محکم هستند که از پشت آن‌ها نوشته‌ها پیدا نیست.

به‌نظرم فرقی نمی‌کند چه قلمی و چه کاغذی داشته باشی. مهم این است که آن قلم و آن دفتر را دوست داشته باشی. وقتی جولیا کامرون اینها را وصف می‌کند، برق خاصی در چشمانش هست. مساله‌ی مهم همان برق چشمان است. برقی که حاصل علاقه‌ات به آن نوع سلیقه حاصل می‌شود. پس خیلی خوب است که در انتخاب دفتر صفحات صبحگاهی، علاقه‌هایمان را دنبال کنیم. حتی ممکن است علاقمند باشیم آن‌ها را نیز مانند دیگر نوشته‌هایمان تایپ کنیم. اما جولیا کامرون تاکید می‌کند که صفحات صبحگاهی را با خودکار و روی کاغذ بنویسیم. او می‌گوید این کار ما را بیشتر به مغز هنرمندمان متصل می‌کند. همچنین پهن و بزرگ بودن دفتر را نقطه قوتی برای راحت‌تر و رهاتر نوشتن می‌داند. وقتی با دست می‌نویسیم، بدن و روحمان با هم هماهنگ می‌شوند و آنجاست که ما با تمام تکه‌های وجودمان یکی می‌شود. تاکید مهم او این است که این نوشته‌ها کاملا بدون خودسانسوری نوشته شود.

در جای دیگری جولیا کامرون از صفحات صبحگاهی به‌عنوان یکی از ابزارهای پایه و اساسی در شفای خلاقیت درون یاد می‌کند و می‌گوید:

هرکس وفادارانه صفحات صبحگاهی را می‌نویسد، به‌سوی اتصال با منشا خردی درونی هدایت می‌شود.

شفافیت در ازای تعهد و مداومت

نوشتن صفحات صبحگاهی در ابتدای روز، نوعی پاکسازی ذهنی و درونی است. با نوشتن صفحات صبحگاهی، شما به گوشه و کنار زوایای وجودی‌تان و ذهنتان سرک می‌کشید و هر آنچه از سیاهی و غبار مانده را بیرون می‌کشید و سپس آن‌ها را از خودتان بیرون می‌رانید. شما با نوشتن صفحات صبحگاهی از طریق کلمه‌ها این سیاهی‌های متعفن را از درون خود خارج می‌کنید. این کار باعث زلال‌شدن درونتان می‌شود و در تمام طول روز خواهید توانست بر آن چیزهایی که مد نظرتان است و برایتان اهمیت بیشتری دارد، تمرکز کنید. می‌توانم بگویم نوشتن صفحات صبحگاهی اصلی‌ترین ابزار و مهم‌ترین تمرین در دوره راه هنرمند محسوب می‌شود.

صفحات صبحگاهی باید متعهدانه انجام شوند. یعنی هر اتفاقی هم برایتان افتاد، باز هم به نوشتن آنها مداومت بورزید. حتی اگر حس‌های منفی و بدی نسبت به نوشتن آن داشتید، باز هم بنویسید. این تعهد درنهایت شما را به جایی که باید، می‌رساند. خالی‌کردن ذهن از سیاهی‌ها در ابتدای روز، به آگاهی بیشتر و فراوان‌تر در طول روز منجر می‌شود. در نتیجه رفتارهای خردمندانه و آگاهانه‌تری از ما سر خواهد زد.

مقاومت‌ها دربرابر نوشتن صفحات صبحگاهی

جولیا تقریبا در ابتدای تمام کتاب‌هایش دربارهٔ صفحات صبحگاهی توضیحاتی داده و هر بار هم توضیحاتش متفاوت و جالب توجه است. او مثال‌های فراوانی از کسانی می‌زند که با نوشتن صفحات صبحگاهی تغییرات شگرفی در زندگی‌شان حاصل شده و مسیر زندگی‌شان تغییر کرده است. او معتقد است جملاتی مثل: آخر من وقت ندارم، نمی‌دانم چه بنویسم، به چه دردی می‌خورد و … به خاطر مقاومتی است که نسبت‌به نوشتن صفحات صبحگاهی داریم. انگار چیزی در درون ما به‌خوبی‌ می‌داند که اگر آنها را بنویسیم با چیزهایی در تاریکی مواجه می‌شویم که ممکن است ترسناک باشد و زیاد خوشمان نیاید. چیزهایی که هر بار با کمک شیرینی‌جات یا سیگار یا الکل آنها را فرو دادیم و آرام کردیم تا از دستشان خلاص شویم.

جولیا از ما می‌خواهد که در هر شرایطی دست از نوشتن صفحات صبحگاهی برنداریم. چرا که آنها برای ما همچون قایقی است که هم ما را پیش می‌راند و هم مامن و ماوایی است که می‌توانیم کف آن دراز بکشیم و در آن تجدید قوا کنیم. او همچنین می‌گوید خوب است از بخشی از آن برای نوشتن عبارت‌های تاکیدی استفاده کنیم. مثلا نوشتن این دو عبارت تاکیدی در ابتدای صبح می‌تواند ما را در برابر موهبت‌های جهان در طول روز گشوده‌تر کند.

مشتاقانه موهبت‌هایت را می‌پذیرم. مشتاقم که ارادهٔ تو انجام پذیرد.

جولیا معتقد است صفحات صبحگاهی غیر قابل مذاکره‌اند. به این معنا که به هیچ عذر و بهانه‌ای نمی‌توانید ازشان طفره بروید و یا از مقدارشان کم کنید. اصلا مهم نیست حوصله دارید یا غمگین یا بهم‌ریخته‌اید یا در حال و هوای نوشتن هستید یا نه. در هر صورت آنها را بنویسید.

صفحات صبحگاهی با ما چه می‌کند؟

صفحات صبحگاهی از نظر جولیا کامرون تمرینی معنوی محسوب می‌شود. آنها شبیه مراقبه هستند. به این دلیل که رادار یا گیرنده‌ای در اختیار ما قرار می‌دهد تا با قدرت خلاق درونمان تماس ایجاد کنیم و این پیوند را بپرورانیم. ممکن نیست مدت طولانی صفحات صبحگاهی را نوشت و با قدرت درونی غیرمنتظره‌ای تماس برقرار نکرد. این نیروی درونی مثل یک نقشه مسیر درونمان را مشخص می‌کند. طوری که بدون آن ممکن است رویاهای ما به‌شکل منطقه‌ای ناشناخته باقی بماند که نقشهٔ رسیدن به آن را نداریم. در واقع ما در صفحات صبحگاهی از ناامیدی به راه‌حل‌های غیرقابل تصور راهنمایی می‌شویم. راه‌حل‌هایی که شاید قبلا هیچگاه به ذهنمان نرسیده بود.
همهٔ ما مغز منطقی و مغز هنرمند داریم. مغز منطقی در نیمهٔ چپ مغز است و مسئول انتخاب‌ها و طبقه‌بندی‌ها و خطی اندیشیدن. این مغز همان سانسورچی درون ماست. درحالی‌که مغز هنرمند ما در نیمکرهٔ راست، مغز خلاق ماست که زیبایی‌ها را می‌بیند و از هنر به‌وجد می‌آید. کاری که صفحات صبحگاهی می‌کند این است که به مغز منطقی یاد می‌دهد کنار بایستد و اجازه بدهد مغز هنرمند روی صحنه بیاید. در واقع سانسورچی درونمان که حاصل ته‌مانده‌های مغز بقاطلب ماست، ساکت می‌شود و مغز هنرمند این مجال را پیدا می‌کند که با ما سخن بگوید. «شاید خوب باشد اگر نقاشی را امتحان کنی پیانو هم بد نیست.» صفحات صبحگاهی به شما کمک می‌کند به تمسخر مغز منطقی‌‌تان گوش ندهید و از سانسورکنندهٔ منفی‌باف ذهنتان فاصله بگیرید. با نوشتن صفحات صبحگاهی سانسورچی درونتان را ضعیف‌تر می‌کنید و به کودک خلاق درونتان قدرت بیشتری می‌بخشید. از این طریق که به هنرمند درونتان خوراک می‌رسانید و سانسورکننده را گرسنه نگه می‌دارید. این درنهایت به شجاعت بیشتر شما در رفتن به‌سوی رویاهایتان منجر می‌شود.

در مطلب دیگری با عنوان صفحات صبحگاهی چیست و این عادت چطور زندگی من را تغییر داد تجربهٔ خودم را از نوشتن آنها کاملا توضیح داده‌ام و سعی کردم به سوالاتی که دربارهٔ صفحات صبحگاهی تابحال از من پرسیده شده، پاسخ درخوری بدهم. پیشنهاد می‌کنم آن مطلب را نیز بخوانید. پیشاپیش ممنونم که با اشتراک‌گذاری این مطلب به بیشتر دیده‌شدن آن کمک می‌کنید.

اگر این مطلب را دوست داشتید، لطفا به اشتراک بگذارید:

فیس‌بوک
توییتر
پینترست
واتساپ
تلگرام
ایمیل

11 پاسخ

  1. سلام
    لطفا بفرمایین دقیقا چه چیزهایی را باید بنویسیم؟ ما در طول لحظه های تنهایی، هزاران فکر میکنیم. در هر لحظه ذهن از این فکر به آن موضوع پرش میکند اما وقتی دست به قلم میشوم فکرها به لایه های مخفی میخزند و هم از نظر حجم افکار هم از نظر توالی و تعدد آنها دچار کمبود میشوم. خودم فکر میکنم تفاوت سرعت نوشتن با سرعت خطور افکار به ذهن باعث این قضیه است.
    منتظر راهنمایی شما هستم. ممنون

    1. سلام.
      از بیان نظرتون ممنونم.
      درست می‌گین. این مشکلی است که بسیاری از ما موقع نوشتن به اون روبه‌رو میشیم. اسم این رو مقاومت درونی می‌گذاریم.
      چرا این مقاومت سراغمون میاد؟ چون خیلی وقتها روبه‌روشدن با احساسات و افکار درونی‌مون برامون سخته و سانسورچی درون ما سعی داره از این حربه علیه خود ما استفاده کنه و نگذاره که ما لایه‌های درونی خودمون را ببینیم.
      در صفحات صبحگاهی ما سعی می‌کنیم بدون توجه به سانسورچی درون یا همون مقاومت درونی، فقط ذهنیتمون را روی کاغذ بیاریم. اینکه می‌گیم اول صبح باشه برای این هست که ذهنیت‌ها و افکار ما در ابتدای صبح، در سطح هستند و خیلی دم دست‌ترند. برای نوشتن این افکار و آنچه از ذهن می‌گذره، فقط کافیه در لحظه حضور داشته باشید. اشکالی نداره اگه افکارتون به لایه‌های درونی می‌روند. همان چیزهایی که در لحظه به ذهنتون می‌رسه را بنویسید. این مداومت بر نوشتن در روزهای متمامدی، کم‌کم قفل مقاومتتون را می‌شکنه و باعث می‌شه به سطوح عمیق‌تر وجودتون دسترسی پیدا کنید.
      این توقع زیادیه که بخواهیم از همون روز اول به تمام افکارمون دسترسی پیدا کنیم. ما با نوشتن، عمیق میشیم. انسان‌های دقیق‌تر و عمیق‌تری میشیم و باید فرایند عمیق‌شدن را طی کنیم. دانه هم باید مدتی در تاریکی بمونه تا کم‌کم پرورده بشه. نوشتن صفحات صبحگاهی مثل راه‌رفتن در تاریکیه. مثل رشد دانه در دل خاکه. باید بگذارید قطره قطره و ذره ذره افکارتون بر صفحه کاغذ جاری بشن تا کم‌کم جریانشون را ببینید. حتی اگر چیزی به ذهنتون نمی‌رسه، همین حال خودتون را در کاغذ توصیف کنید. بنویسید: نمی‌دونم چرا تا دست به قلم میشم، همه فکر‌هام از ذهنم می‌پرند و نمی‌تونم بنویسم … با نوشتن از احوال و احساستون، کم‌کم دسترسی شما به افکار عمیق‌ترتون میسر می‌شه. تنها موضوع مهم اینه که برخلاف مقاومت درونی‌تون قدم بردارید و خودتون را مجبور به نوشتن کنید و مدتی بر این کار مداومت کنید تا اون قفل بشکنه و جاری بشه.
      امیدوارم موفق باشید.

      1. سلام مجدد و ممنون از پاسخ خوبتون
        بله کاملا درست میفرمایین
        یه مسئله دیگه هم هست و اون اینکه من با الهام از کتاب نیروی حال (حتما مطالعه کردین ولی اگه نخوندینش باید بگم به غلبه بر ذهن و افکار مشوشی که در هر لحظه در مغز آدم میچرخه و باعث از بین بردن انرژی حیاتی آدم مبشه اشاره میکنه و میگه برای موفقیت در غلبه بر این تشتت ذهنی باید در هر لحظه زندگی کنین. یه مثال ساده اش این که وقتی دارین از پله پایین میرین واقعا به این طی کردن پله به پله توجه کنین) من مدتها تمرین صرف فکر نکردن کردم ولی الان با این تمرین که زور میزنم فکرکنم (: تا چیزی بنویسم تمام رشته هام پنبه شد )):
        جالبه من صبحها اول صفحات صبحگاهیمو مینویسم بعدش بلافاصله میرم تو حالت بی فکری و مراقبه تا کمی کله ام که از هجوم افکار داغ شده آروم بگیره ((:
        براتون آرزوی موفقیت میکنم

        1. سلام و سپاس از بیان نظرتون.
          از گفتگوهای اینچنینی واقعاً لذت می‌برم.
          به‌نظرم یک حلقه مفقوده بسیار مهم در این بحث ما وجود داره. اون‌هم اینه که به‌هیچ‌وجه نباید با افکارمون بجنگیم. نیروی حال، و زندگی در لحظه اینجا و اکنون به این معنی نیست که به‌‌زور خودمون رو تربیت کنیم که فکر نکنیم. فکرکردن بخش طبیعی از ذهن ماست. پس باید چکار کرد؟
          هنر در لحظه زندگی کردن این هست که شما با وجود جریانی از افکار، همچنان بتونید تمرکزتون رو بر لحظه حال حفظ کنید. نه اینکه با افکارتون بجنگید تا تمرین کنید که فکر نکنید. در مورد این موضوع، یک انیمیشن نمادین فوق‌العاده هست که اسمش را نمی‌دونم. ولی به این شکله که یک سامورایی در اتاقی نشسته و می‌خواد تمرکز کنه. اتاق پر میشه از زنبورهای وزوز کنان. سامورایی تمرکزش بهم می‌خوره و مشغول جنگ با این زنبورها میشه و اصلا یادش میره برای چی در اتاق نشسته بود. اما بالاخره راه درست را پیدا می کنه: دست از جنگ با زنبورها برمی‌داره و میشینه و تمرکز می‌کنه. بدون اینکه با وزوز زنبورها مقابله کنه یا بخواد اونها رو از بین ببره. ممکنه زنبورها هنچنان اذیتش کنند، اما علیرغم بودن اونها هست که سامورایی کم‌کم تمرکزکردن را تمرین می‌کنه و قوی میشه.
          اون وزوز زنبورها همون افکار ما هستند. مادامی که بخواهیم نباشند، تمام انرژی‌مون به‌جای تمرکز بر لحظهٔ حال، صرف جنگ با نبودن اون افکار میشه. ما باید کار خودمون رو بکنیم، به چایی که می‌نوشیم تمرکز کنیم، هرچند که افکار ما جاری هستند و میان و میرن. مثل این می‌مونه که پای ما در آب رودخانه سردی قرار داره ولی ما داریم توپ‌بازی می‌کنیم. جریان رودخانه را مثل جریان افکار، نمیشه بند آورد. ولی میشه به توپ‌بازی تمرکز کرد. این تمرین نیاز داره و آگاهی.
          نوشتن صفحات صبحگاهی هم اصلا هدفش این نیست که ما زور بزنیم فکر کنیم که چی بنویسیم. ما می‌خواهیم مشاهده‌گری را با نوشتن این صفحات، بیاموزیم. شاید مفهوم عمیق و سختی باشه. اما مشاهده‌گری یعنی دیدن این افکار سیال. دیدن ذهنمون. دیدن تمام نگرانی‌ها و افکاری که از ذهنمون می‌گذره و این باعث خودآگاهی ما میشه. اصلا قرار نیست تلاشی بکنیم. بلکه برعکس، قراره تسلیم محض باشیم و به رودخانه نگاه کنیم. حالا وقتی این افکار و ذهنیات را روی کاغذ میاریم، در ادامه روزمون، خیلی بهتر می‌تونیم تمرکز بر زمان حال را تمرین کنیم. درواقع این برگ کاغذ کمکمون کرده که بعضی از اون زنبورهای وزوزو را سرجاشون بنشونیم. بنابراین کار خودمون رو برای تمرکز کردن راحت‌تر کردیم. تمام تلاش ما اینه که زندگی در لحظه و حال را بیاموزیم.

  2. با عرض ادب و خسته نباشید ،ممنون از سایت خوب تون 🙏🙏
    من یک کتابی مطالعه کردم که پیشنهاد داده بود تمرین صفحات صبح گاهی رو انجام بدم؛ من دانش آموز هستم و قصد نویسندگی ندارم فقط می خواهم تمرکز خودم را بالا ببرم که اون کتابی هم مطالعه کرده بودم در همین راستا بود، خواستم ببینم این صفحات صبحگاهی برای من مناسبه ؟ و این دقیقا باید چند صفحه بنویسیم ؟ و آیا باعث بالا رفتن تمرکر و… میشه؟

    1. درود اهورا جان امیدوارم خوب باشی و خیلی خوشحالم از توجهت به این نوشته و این ابزار. باید بگم اگر از من که چند سالی هست صفحات صبحگاهی می‌نویسم و هنرجویان زیادی را دیدم که از برکات نوشتنش بهره‌های فراوان برده‌اند، باید بگم که حتما کمکت می‌کنه و برات مناسبه. صفحات صبحگاهی باعث شفافیت و رفاقت با خودمون میشه و این امر در بالارفتن تمرکز بسیار موثره.
      ۳ صفحه در ابتدای روز از هر چیزی که به ذهنت می رسه و فکرت رو مشغول کرده می‌نویسی. هر چیزی که باشه مهم نیست. مهم اینه که ۳ صفحه را پر کنی و کوچکترین چیزها هم ارزش نوشتن داره. کاملا آزادنویسی هست و موضوع و درست و غلط نداره.

    1. لیلا جان توی تمرینات راه هنرمند در طول ۱۲ هفته، در هفته نهم به سراغشون می‌ریم و به عنوان یه تمرین می‌خونیمشون. اما به طور کلی بعد از اینکه روال شد و بعد از پایان سه ماه دیگه نیازی به نگهداری ازشون نیست و هر کاری بخوای میتونی باهاشون بکنی. 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هنوز اشتهای خواندن دارید؟