برای هرکدام از ما خیلی وقتها پیش آمده که دنبال کتاب خوبی میگردیم برای خواندن. اما نمیدانیم سراغ چهجور کتابی برویم یا از کدام نویسنده بخوانیم. حتی بعضی وقتها نمیدانیم چه موضوعی را دوست داریم؟ تاریخی بخوانیم یا علمی تخیلی یا رمان عاشقانه؟
بهنظرم بیش از هرچیز باید بدانیم علاقههای ما به چه سمتی هستند. شاید لذتی که من از خواندن کتاب «وقتی نیچه گریست» میبرم، شما نبرید. به این دلیل که من عاشق مباحث روانشناسی و رمانهای اینچنینی هستم ولی شما علاقمند به موضوعات منطقی و علمی هستید. شاید من به شما بگویم این بهترین کتابی است که در عمرم خواندهام، اما شما حتی با این کتاب ارتباط هم برقرار نکنید.
البته در اینکه یکسری از نویسندگان در جذب تعداد بیشتری از مخاطبان موفقترند و بهدلیل جذاب نوشتن طرفداران بسیاری دارند، شکی نیست. اما میخواهم بگویم اگر حتی کتابی خیلی هم عالی است و شما دوستش ندارید، خودتان را سرزنش نکنید. یا فکر نکنید حتما باید آن کتاب را تا آخر بخوانید یا خودتان را مجبور کنید که از سطر به سطرش لذت ببرید. این احترام گذاشتن به فردیت خود و هویت شخصی خود چیزی است که به نظرم میآید در فرهنگ و جامعهی ما تا حد زیادی نادیده گرفته شده و اغلب احترام و عزت را به کسی میگذارند که بیشتر شبیه جماعت باشد. ادب و رفتار و سلیقههایش عامهپسندتر باشد. این باعث شده ما برای مقبول واقع شدن و برای دوست داشته شدن تلاش کنیم خودمان را آنطوری که نیستیم نمایش دهیم. یا از سوی دیگر تلاش کنیم بهطریق دیگری این کاستیها را در وجودمان جبران کنیم. مثل اینکه رو بیاوریم به آرایش زیاد یا ایجاد تفاوت خاص و بیشازحد در ظاهرمان. این بهنظرم نوعی کجروی و دورشدن از خود است.
ببینید از کجا به کجا رسیدیم. حرف اصلیام این بود که قبل از خواندن هر کتابی و مجبورکردن خودمان به تمامکردنش، خودمان را بشناسیم. ببینیم چهچیزی دغدغهی ماست. قرار نیست همهی آدمهای روی زمین یکجور دغدغه داشته باشند. دغدغههای انسانی بیشمار و هرکدامش برای زندگی ضروری است. دلیل اینکه اینهمه شغلهای متنوع داریم، همین است. کتابخواندن هم بستگی زیادی به افکار و نوع نگرش ما دارد. اگر میخواهید کتاب خوبی انتخاب کنید که متناسب با علاقههایتان باشد و از خواندن آن تا آخرین قطرهاش لذت ببرید، اول خودتان را بهرسمیت بشناسید. با خودتان روراست باشید و صادقانه ببینید چه دغدغههایی دارید و چه چیزهایی را بیشتر دنبال میکنید. به نشانهها توجه کنید. نشانههایی ساده که از اول بیداری در صبح تا انتهای شب به ما چشمک میزنند ولی ما چشم روی آنها میبندیم و به آنها دقت نمیکنیم.
ممکن است کتابی که کسی را تکان میدهد و تاثیر شگرفی در زندگیاش ایجاد میکند، برای شما آن تاثیر را نداشته باشد. شاید او از این مرحله گذر کرده باشد یا برعکس هنوز به این مرحله نرسیده باشد که این کتاب تکانش بدهد. پس برای انتخاب کتاب باید به سطح فکری خودتان هم دقیق بشوید. برای مثال من کتاب هفت عادت مردمان موثر را ۳ سال پیش خواندم و آن موقع برایم جذاب و اثرگذار بود. ما امروز اگر به من بگویید آیا این کتاب در تو اثر دارد، شاید به اندازهی ۳ سال پیش تاثیرش را حس نکنم و بگویم بهنظرم کتابی معمولی است. درحالیکه ۳ سال پیش میگفتم کتاب فوقالعادهای است. چرا؟ چون من امروز بیشتر میخواهم. عمیقتر میخواهم و دوست دارم نسبت به سطح فعلی خودم رشد کنم. دوستی دارم در تمرینهای دوچرخهسواری که همیشه میگوید: «تمرینی که به آدم فشار وارد نکند، چیزی جز درجا زدن نیست.» من میگویم کتابی هم که به آدم تلنگر سفتی وارد نکند و به فکر آدم فشار نیاورد، پیشرفتی برای آدم ایجاد نمیکند. حالا این فشار برای هرکسی معنای خودش را دارد. رکابزدن ۳۰ کیلومتر در یک روز برای کسی که اولین بار است سوار دوچرخه میشود، تمرین بسیار پرفشاری است. اما برای کسی که یکی دوماه است دوچرخهسواری جدی را شروع کرده، تمرین سادهای است و چیزی به او اضافه نمیکند. تنها یک تمرین تفریحی و ساده است.
حالا صحبت این است که شاید بخواهیم کتاب را برای تفریح و راحتی و سرگرمی بخوانیم. در آنصورت به شما میگویم که بهترین تفریح را انتخاب کردهاید. کتاب را بخوانید، حتی اگر صرفا برای لذت و سرگرمی است، حتی اگر فشاری فکری به شما وارد نمیکند، اما صحبت اصلی من این است: «با آگاهی و دانستن این موضوع این کار را انجام بدهید.» یعنی متوجه باشید که دارید کتاب را برای سرگرمی میخوانید یا برای چیزی آموختن یا برای رشد فردیتان یا برای خودشناسی. این آگاهی سبب میشود که برای خواندن کتابهای بیشمار به خودمان غره نشویم. بدانیم کجای کار هستیم و نسبت به رشد خودمان آگاهتر باشیم.
خلاصه اینکه هرکاری میخواهید با کتابها بکنید. هرجور که آنها را بخوانید، خوب است و توصیه میشود. اصلا آن را بخرید و بگذارید توی کتابخانهتان و پزش را بدهید. فقط آگاه باشید که دارید چه میکنید و چرا کتاب میخوانید یا چرا کتاب میخرید. در این مورد با خودتان کاملا صادق باشید. هیچ چیزی در زندگی مثل آگاهی آدم را از ورطهی سقوط و اشتباه نجات نمیدهد. وقتی نسبت به آنچه میکنید آگاه هستید، گمراه نمیشوید و به بیراهه نمیروید و خودتان را گول نمیزنید. و حالا به نکتهی جالب نهایی میرسیم: هیچچیز به اندازهی کتاب باعث آگاهی انسان نمیشود. پس این یک حلقهی مثبت و آگاهانه را شکل میدهد که شما به هر دلیل باید کتاب بخوانید. کتاب موجب آگاهی است، حتی اگر شما را رشد ندهد، لااقل آگاهیتان را زیاد میکند. کتاب ابزاری است برای خودآگاهتر شدن و بودن در لحظه.
من تا الان چندتا معرفی کتاب در وبلاگم نوشتهام. همینطور از شهریورماه ۹۷ تا کنون، تقریباً هر هفته یک معرفی کتاب در وبسایت زومیت نوشتهام. اگر دوست داشتید آنها را بخوانید و نظر بنویسید، ازطریق لینکهای زیر به این صفحات مراجعه کنید. با نوشتن نظراتتان من را بسیار خوشحال خواهید کرد.
2 پاسخ
سلام
یه سوال داشتم
تکان دهنده ترین و بهترین کتابی که خواندید اسمش چی بود؟
سلام و درود.
تا الان بهترین کتابی که خوندم کتاب وقتی نیچه گریست بوده. اما مطمئنم کتابهای تکاندهندهی زیادی در انتظارم هستند که بخوانمشان.