انیمیشن زیبا و خوشساخت اینساید اوت Inside-Out یا درون بیرون همانطور که از اسمش پیداست، درونِ بیرونِ آدمها را که ما آن را میبینیم، نشانمان میدهد. درونی که بسیار پیچیده و تودرتو با خاطرات زیاد، احساسات متفاوت و سیاهدرههای عمیق فراموشی است. راستی عمق درون هر انسانی اینقدر پیچیده است؟
احساس شادی همیشه در تلاش است فرمان را بهدست بگیرد و سرپرست و رئیس همهٔ احساسات دیگر باشد. این میشود که وقتی رایلی قصهٔ ما در اثر دوری از خانهٔ دوران کودکی و دوستان و هاکی روی یخ مورد علاقهاش دور میماند، شادی دیگر نمیتواند سکانداری کند. رایلی غمگین است و دست خودش هم نیست. غم تلاش میکند هیچ کاری نکند. شادی برایش دایرهای میکشد و از او میخواهد که از این دایره خارج نشود تا خودش تمام کارها را روبهراه کند.
جزیرههای دوستی، تفریح و سرگرمی، صداقت و خانواده، جزیرههای مهمی هستند که هرکدام در درون رایلی براساس تجربههای زیستهی او برپا شده و شکل گرفتهاند. همهٔ این جزیرهها به خط اصلی میر ناخودآگاه متصلند و تعدادی خاطرهٔ اصلی در ضمیر ناخودآگاه رایلی هست که هرازگاهی سرکی به خودآگاه او میکشند. زمانیکه رایلی غمگین است، یادآوری خاطران شیرین گذشته هم برای و غمآلود است. غم ناخودآگاه به گویهای زرد خاطرات اصلی دست میزند و باعث میشود آنها بهرنگ غم (آبی) درآیند. در این میان شادی تمام تلاشش را میکند تا به غم اجازه ندهد به آنها دست بزند تا آبیرنگ شوند. همین تلاش نافرجام، باعث بهمریختگی اوضاع میشود.
انگار از کودکی به ما میآموزند که همیشه باید شاد باشیم و احساس دیگری را تجربه نکنیم. انگار یاد میگیریم که تجربهٔ احساساتی بجز شادی، اظطرابآور و بد است و نباید به آنها فرمان بدهیم. میز فرمان درون رایلی، یک میز پر از دکمههای گوناگون است که در ابتدای کار هر پنج احساس او با هم این میز را فرمان میدهند. تمام جزیرهها روشن و فعال و با خط نوری روشن به ضمیر ناخودآگاه او متصلند. همهچیز خوب است تا روزی که غم به او حملهور میشود و او تلاش میکند با احساس شادی با او مقابله کند. غم بهصورت ناخواسته فعال میشود و هرچه با آن میجنگد، اوضاع بدتر میشود. جزیرههای دوستی، تفریح و صداقت، یکی پس از دیگری میشکند و فرو میریزد.
دیدن انیمیشن اینساید اوت مرا به این فکر فرو برد که تا چه حد با احساساتم در جنگم. ما میکوشیم از غم فرار کنیم. نمیخواهیم عصبانی باشیم. دوست نداریم خشم یا اضطراب را تجربه کنیم. درحالیکه تمام این احساسات به دیدهشدن نیاز دارند. اگر رنج رویارویی با آنها را نپذیریم، از راههای مختلفی میکوشند که خودشان را به ما نشان بدهند.
سالمترین و متعادلترین حالت هر انسان این است که تمام احساساتش را به رسمیت بشناسد و در جای درست به آنها اجازهٔ ابراز درست بدهد. دراینصورت آنها خیالشان راحت میشود که ما به آنها توجه کافی داریم. دراینصورت اتاق فرمان همیشه منظم و متعادل است و گفتگو و تبادلنظر بین احساسات بهطور سالمی به جریان میافتد.
خودآگاهی راهی است برای بهرسمیت شناختن تمام این احساسات. بهجای فرار از آنها بهتر است بکوشیم همهٔ آنها را مهمان وجودمان کنیم و خودمان را با تمام احساسات در آغوش بکشیم.