مهارت دشوار وبلاگ نویسی

وقتی برای اولین بار بلاگفا را شناختم و فهمیدم چیزی به عنوان وبلاگ نویسی وجود دارد، از خوشحالی ذوق کردم. همزمان با دوستم که آن سوی مرزها زندگی می‌کرد، وبلاگمان را راه انداختیم و شروع کردیم به نوشتن.

وبلاگم برای من امید به زندگی بود. ارتباطاتی که با دیگر وبلاگ نویس ها از طریق کامنت گذاری داشتیم، حس دوستی و رفاقت تازه ای را برایم داشت. همیشه وبلاگ نویسی به من حس تازه ای می داد و آن را دوست داشتم. سالها این کار را ادامه می دادم و مرتب می نوشتم. اما حساسیتی روی نوشته هایم نداشتم.

وبلاگ نویسی کار سختی است. ادامه دادن و ماندن در این مسیر ساده نیست. باید مداومت کنی و هر بار سوژه ای برای نوشتن پیدا کنی. به مرور متوجه شدم هرچه حساسیتم به آنچه می نویسم بالاتر می رود کار نوشتن در وبلاگ برایم سخت تر می شود. بخصوص الان و امروز که بر نویسندگی به عنوان کاری تمام وقت تکیه زده ام، تصور می کنم باید برای نوشتن در وبلاگم دلیلی قانع کننده و محکم داشته باشم. فکر می کنم باید متنی بنویسم که ارزش خواندن و گرفتن وقت خواننده را داشته باشد.

همزمان با سخت گیری ها و افزایش وسواس های ما برای نوشتن، کار وبلاگ نویسی هم سخت تر می‌شود. ست گادین از معروف‌ترین آدم‌هایی است که هر روز می نویسد و خودش می‌گوید همین وبلاگ نویسی خیلی باعث رشد و مشهور شدنش شده. البته موضوع این است که باید ببینیم ما از وبلاگ نویسی چه هدفی داریم و می خواهیم چه کسی باشیم؟ آیا می خواهم ست گادین دیگری باشیم؟ یا خودمان باشیم؟

وقتی به این فکر می کنم که من می خواهم خودم را زندگی کنم، می خواهم خودم باشم و می خواهم وبلاگ نویسی کمک کند تا خودم باشم، متوجه می شوم که با تمام وسواس ها و سخت گیری ها باز هم باید وبلاگ نویسی را جدی پیگیری کنم. باید تلاش کنم هر روز بنویسم و در مسیر نوشتن به قول استادان این حوزه، راه های بیشماری پیش پای آدم باز می شود. فقط کافی است که آن امید را از دست ندهیم. همان امید به زندگی را.

 

اگر این مطلب را دوست داشتید، لطفا به اشتراک بگذارید:

فیس‌بوک
توییتر
پینترست
واتساپ
تلگرام
ایمیل

2 پاسخ

  1. چقدر این نوشته را دوست می‌دارم و چه حس نزدیکی‌ باهاش برقرار کردم.
    یاد وبلاگ نویسی قدیم بخیر چقدر خاطرات داشت. واقعا زمان طلایی بود و نهایت شبکه اجتماعی یاهو بود. قبلا فکر می‌کردم که وبلاگ نویسی مرده اما با بازگشتن خوش نویسان و قلم به دستانی همچون شما، این قضیه برگشت. تولد دیگر وبلاگ یا شاید بهتر باشه بگم، بچه‌ٔ وبلاگ نویسی متولد شد گرچه خودش دیگر نیست.

    واقعا سخته برای یک مسیر نوشتن اما بلاخره راحت میشه. و مطمئنا برای کسی که انگشتانش کلیدهای آهنگین پیانو را نوازش می‌کند و نوای پیانو گوش دیگران را. نوشتن وبلاگ و نویسندگی مستمر نیز آسان خواهد بود.

    بهترین قسمت این نوشته برای من که مرا به وجد آورد این بود: «… من می خواهم خودم را زندگی کنم، می خواهم خودم باشم …». عالی بود این جملات عالی.

    1. چقدر از دیدن کامنت پربار شما خوشحال شدم. بسیار از لطف شما ممنونم.
      وقتی کامنتتون را دیدم به خودم افتخار کردم که همچین کامنتی رو دریافت می کنم.
      خیلی خوشحالم کردین.
      بله درست می گین. البته هنوز هم بعضی ها فکر می کنن دیگه کسی وبلاگ نمی نویسه و اهمیتش از بین رفته. در حالی که اینطور نیست. تازه داره اهمیت پیدا می کنه حتی خیلی بیشتر از گذشته.
      منم امیدوارم که مسیر نوشتن برای همه مایی که دنبالش هستیم هر چه روشن تر و شفاف تر بشه.
      برای شما آرزوی موفقیت می کنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هنوز اشتهای خواندن دارید؟